سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مژده بهار

فقط چند ساعتی مانده تا زمین زیر پای ما طواف خود را به گرد خورشیدش پایان دهد و برگ دیگری را به دفتر زندگی ساکنانش  اضافه کند. شاید اگر خورشید زبان بیان میداشت، در این هنگام به زمین میگفت :

هان! ای زمین! یک بار دیگر این خلایق را گرد من گرداندی؛ ملول و پریشان تر از بار قبل؛ با چهره ای شکسته تر.

و زمین نیز اگر توان سخن داشت به خورشید میگفت:

چنان بود که گفتی. به آفریدگار سوگند که جز اندکی، به بندگی خالق بر من پا نمینهند.

خورشید میگوید :

آن اندک که گفتی کدامند؟

زمین پاسخ میدهد :

همانان که به ادب و تواضع در برابر هستی آفرین، به متانت بر من گام مینهند. همانان که چون سر بر خاک بی مقدار من میگذارند، بی مقداری و حقارت خود را در برابر آفریننده معترفند.

خورشید میگوید :

میدانستم، اما میخواستم تو نیز بگویی. پس اما مژده میدهم تو را که من نیز به منتی که ایشان بر دیگر خلایق دارند، به اذن خالق، بهار را به ایشان هدیه میکنم.

و بهار شد...

و زمین و آسمان از شوق، گریستند.

...


اول کار به نام یگانه عالم، که تنهای حقیقی اوست

 ... تک گویی معمولا چیز خیلی قابل تحملی نیست. خصوصا در جمع. اما اینجا این طور نیست. اینجا یک نفر هر چه در دل دارد، بر زبان میآورد و دیگران اگر خواستند قضاوت میکنند. وگرنه فقط یک کلیک کوچک لازم است...